-
۲۶
بسم الله الرحمن الرحیم
ماجرای خروج آدم ع از بهشت به طور کامل
در این مطلب می خواهیم به یک داستان بسیار مهمّ بپردازیم که قرآن کریم بار ها به آن اشاره کرده است. در تفسیر نمونه پیرامون چند آیه در سوره طه ما با ماجرای درس آموز خروج حضرت آدم ع از بهشت و فریبکاری شیطان رجیم کاملا آشنا می شویم. پس بهتون پیشنهاد میکنیم حتما با ما همراه باشید تا پاسخ بسیاری از پرسش های خود را بیابید. برای این منظور به چند آیه بعد توجّه کنید:
آیات 123 تا 127 سوره طه:
قَالَ اهْبِطا مِنْهَا جَمِیعَا بَعْضکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکم مِّنى هُدًى فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاى فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشقَى (123) وَ مَنْ أَعْرَض عَن ذِکرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِیشةً ضنکاً وَ نحْشرُهُ یَوْمَ الْقِیَمَةِ أَعْمَى (124) قَالَ رَب لِمَ حَشرْتَنى أَعْمَى وَ قَدْ کُنت بَصِیراً(125) قَالَ کَذَلِک أَتَتْک ءَایَتُنَا فَنَسِیتهَا وَ کَذَلِک الْیَوْمَ تُنسى (126) وَ کَذَلِک نجْزِى مَنْ أَسرَف وَ لَمْ یُؤْمِن بِئَایَتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَشدُّ وَ أَبْقَى (127)
ترجمه:
123 - (خداوند) فرمود: هر دو (همچنین شیطان ) از آن (بهشت ) فرود آئید، در حالى که دشمن یکدیگر خواهید بود، ولى هر گاه هدایت من به سراغ شما آید هر کس از هدایت من پیروى کند نه گمراه مى شود، و نه در رنج خواهد بود.
124 - و هر کس از یاد من رویگردان شود زندگى تنگ (و سختى ) خواهد داشت ، و روز قیامت او را نابینا محشور میکنیم .
125 - مى گوید: پروردگارا! چرامرا نابینا محشور کردى ؟ من که بینا بودم !.
126 - میفرماید: این بخاطر آن است که آیات من به تو رسید و آنها را فراموش کردى
آدم و فریبکارى شیطان: (برگرفته از تفسیر نمونه، جلد 13 صفحات 318 تا 324)
قسمت عمده این سوره بیان سرگذشت موسى ( علیه السلام ) و بنى اسرائیل و مبارزه آنها با فرعون و فرعونیان بود ولى در آیات مورد بحث و آیات بعد، سخن از داستان آدم و حوا و مبارزه و دشمنى ابلیس با آنان مى گوید.
شاید اشاره به این نکته که مبارزه حق و باطل منحصر به امروز و دیروز و موسى ( علیه السلام ) و فرعون نیست ، از آغاز آفرینش آدم بوده و همچنان ادامه دارد.
گرچه سرگذشت آدم و ابلیس بارها در قرآن آمده است ، ولى در هر مورد آمیخته با نکته هاى تازه اى است ، در اینجا نخست از پیمان آدم با خدا سخن مى گوید، مى فرماید: ما از آدم قبلا عهد و پیمان گرفته بودیم ولى او فراموش کرد و بر سر پیمانش محکم نایستاد! (و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزما).
در اینکه منظور از این عهد، کدام عهد است ، بعضى گفته اند فرمان خدا دائر به نزدیک نشدن به درخت ممنوع است ، روایات متعددى نیز این تفسیر را تایید مى کند.
در حالى که بعضى از مفسران احتمالات دیگرى داده اند که آنها را نیز شاخ و برگ این معنى میتوان شمرد، مانند اخطار خداوند به آدم که شیطان دشمن سرسخت او است و از او نباید پیروى کند.
و اما «نسیان» در اینجا مسلما به معنى فراموشى مطلق نیست ، زیرا در فراموشى مطلق عتاب و ملامتى وجود ندارد، بلکه یا به معنى ترک کردن است همانگونه که در تعبیرات روزمره به کسى که به عهد خودش وفا نکرده میگوئیم گویا عهد خود را فراموش کردى ، یعنى درک کردن تو همانند یک فرد فراموشکار است ، و یا به معنى فراموشکاریهائى است که به خاطر کم توجهى و به اصطلاح ترک تحفظ پیدا مى شود.
و منظور از عزم در اینجا تصمیم و اراده محکمى است که انسان را در برابر وسوسه هاى نیرومند شیطان حفظ کند. به هر حال بدون شک آدم ، مرتکب گناهى نشد بلکه تنها ترک اولائى از او سر زد، یا به تعبیر دیگر دوران سکونت آدم در بهشت دوران تکلیف نبود، بلکه یک دوران آزمایشى براى آماده شدن جهت زندگى در دنیا و پذیرش مسئولیت تکالیف بود، بخصوص اینکه نهى خداوند در اینجا جنبه ارشادى داشته ، زیرا به او فرموده بود که اگر از درخت ممنوع بخورى حتما گرفتار زحمت فراوان خواهى شد (شرح همه اینها و همچنین منظور از شجره ممنوعه و مانند آن را در جلد ششم صفحه 115 به بعد ذیل آیات 19 تا 22 سوره اعراف مشروحا آوره ایم ).
سپس به بخش دیگر این داستان اشاره کرده مى گوید: «به خاطر بیاورید هنگامى که به فرشتگان گفتیم : براى آدم سجده کنید، آنها نیز همگى سجده کردند جز ابلیس که امتناع ورزید» (و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لا دم فسجدوا الا ابلیس ابى ).
و از اینجا به خوبى مقام با عظمت آدم روشن مى شود، آدمى که مسجود فرشتگان بود و مورد احترام این مخلوقات بزرگ پروردگار، ضمنا عداوت ابلیس با او از نخستین گام آشکار مى گردد، که او هرگز سر تعظیم در برابر عظمت آدم فرود نیاورد.
شک نیست که سجده به معنى پرستش مخصوص خدا است ، و غیر از خدا هیچکس و هیچ چیز نمى تواند معبود باشد، بنابراین سجده فرشتگان در برابر خدا بود، منتهى بخاطر آفرینش این موجود با عظمت که :
شایسته ستایش آن آفریدگارى است
کارد چنین دل آویز نقشى ز ماء و طینى !
و یا سجده در اینجا به معنى خضوع و تواضع است . به هر حال ما در این موقع به آدم اخطار کردیم و «گفتیم : اى آدم با این برنامه مسجل شد که ابلیس دشمن تو و همسر تو است ، مواظب باشید مبادا شما را از بهشت بیرون کند که به درد و رنج خواهى افتاد» (فقلنا یا آدم ان هذا عدو لک و لزوجک فلا یخرجنکما من الجنة فتشقى ).
روشن است که «جنت» در اینجا به معنى بهشت جاویدان سراى دیگر نیست که آن یک نقطه تکاملى است و بیرون آمدن و بازگشت به عقب در آن امکان ندارد، این جنت باغى بوده است داراى همه چیز از باغهاى این جهان که به لطف پروردگار ناراحتى در آن وجود نداشته ، و لذا خداوند به آدم اخطار مى کند که اگر از این نقطه امن و امان بیرون بروى به دردسر خواهى افتاد «تشقى» از ماده شقاوت و یکى از معانى شقاوت درد و رنج است ).
در اینجا سؤ الى پیش مى آید که چرا خداوند نخست روى سخن را به هر دو یعنى آدم و حوا کرده و فرمود: فلا یخرجنکما من الجنة (شیطان شما دو نفر را از بهشت بیرون نکند) ولى نتیجه بیرون آمدن را به صورت مفرد در مورد آدم گفته ، مى گوید: «فتشقى»: «تو اى آدم به درد و رنج خواهى افتاد».
این اختلاف تعبیر ممکن است اشاره به این نکته باشد که درد و رنجها در درجه اول متوجه آدم بود و حتى او وظیفه داشت که مشکلات همسرش حوا را نیز به دوش کشد و چنین بوده مسئولیت مردان از همان آغاز کار!
یا اینکه : چون عهد و پیمان از آغاز متوجه آدم بوده ، نقطه پایان نیز متوجه او شده است .
سپس خداوند آسایش بهشت و درد و رنج محیط بیرون آن را براى آدم چنین شرح مى دهد «تو در اینجا گرسنه نخواهى شد و برهنه نمى شوى» (ان لک ان لا تجوع فیها و لا تعرى ).
«و تو در آن تشنه نخواهى شد و آفتاب سوزان آزارت نمى دهد» (و انک لا تظمؤ ا فیها و لا تضحى ).
در اینجا سئوالى براى مفسران مطرح شده و آن اینکه چرا در این آیات تشنگى با تابش آفتاب ، و گرسنگى با برهنگى ذکر شده ، در حالى که معمولا تشنگى را با گرسنگى همراه مى آورند؟
در پاسخ این سؤ ال چنین گفته اند که میان تشنگى و تابش آفتاب پیوند انکارناپذیرى است ، (تضحى از ماده ضحى به معنى تابش آفتاب بدون حجاب ابر و مانند آن است ).
و اما جمع میان گرسنگى و برهنگى ممکن است بخاطر این باشد که گرسنگى نیز نوعى از برهنگى درون از غذا است ! (بهتر این است که گفته شود این دو - برهنگى و گرسنگى - دو نشانه مشخص فقر است که معمولا با هم آورده مى شوند).
به هر حال در این دو آیه به چهار نیاز اصلى و ابتدائى انسان یعنى نیاز به غذا و آب و لباس و مسکن (پوشش در مقابل آفتاب ) اشاره شده است ، تامین این نیازمندیها در بهشت بخاطر وفور نعمت بوده است و در واقع ذکر این امور توضیحى است براى آنچه در جمله «فتشقى» (به زحمت خواهى افتاد) آمده است .
اما با این همه شیطان کمر عداوت و دشمنى را با آدم بسته بود، به همین دلیل آرام ننشست «و شروع به وسوسه آدم کرد و گفت اى آدم ! آیا درخت عمر جاویدان را بتو نشان بدهم که هر کس از میوه آن بخورد همیشه زنده خواهد بود، آیا راه رسیدن به حکومت و سلطنت همیشگى را میخواهى بدانى»؟! (فوسوس الیه الشیطان قال یا آدم هل ادلک على شجرة الخلد و ملک لا یبلى ).
«وسوسه» در اصل به معنى صداى بسیار آهسته است ، سپس به خطور مطالب بد و افکار بیاساس به ذهن گفته شده ، اعم اینکه از درون خود انسان بجوشد و یا کسى از بیرون عامل آن شود.
در واقع شیطان حساب کرد تمایل آدم به چیست و به اینجا رسید که او تمایل به زندگى جاویدان و رسیدن به قدرت بیزوال دارد، لذا براى کشاندن او به مخالفت فرمان پروردگار از این دو عامل استفاده کرد، و به تعبیر دیگر همانگونه که خداوند به آدم وعده داد که اگر شیطان را از خود دور سازى همیشه در بهشت مشمول نعمتهاى پروردگارت خواهى بود، شیطان نیز در وسوسه هایش انگشت روى همین نقطه گذارد، آرى همیشه شیطانها در آغاز برنامه هاى خود را از همان راههائى شروع میکنند که رهبران راه حق شروع کرده اند، ولى چیزى نمى گذرد که آنرا به انحراف میکشانند، و جاذبه راه حق را وسیله براى رسیدن به بیراهه ها قرار میدهند.
سرانجام آنچه نمى بایست بشود شد، و آدم و حوا هر دو از درخت ممنوع خوردند، و به دنبال آن لباسهاى بهشتى از اندامشان فرو ریخت و اعضایشان آشکار گشت ! (فاکلا منها فبدت لهما سؤ آتهما).
هنگامى که آدم و حوا چنین دیدند بلافاصله «از برگهاى درختان بهشتى براى پوشاندن اندام خود استفاده کردند» (و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنة ).
آرى عاقبت «آدم پروردگارش را عصیان کرد و از پاداش او محروم ماند» (و عصى آدم ربه فغوى ).
«غوى» از ماده «غى» گرفته شده که به معنى کارى جاهلانه است که از اعتقاد نادرستى سرچشمه میگیرد، و چون در اینجا آدم بخاطر گمانى که از گفته شیطان براى او پیدا شده بود ناآگاهانه از شجره ممنوع خورد از آن تعبیر به «غوى» شده است .
بعضى از مفسران «غوى» را بمعنى جهل و نادانى ناشى از غفلت و بعضى بمعنى محرومیت و بعضى بمعنى فساد در زندگى گرفته اند.
به هر حال «غى» نقطه مقابل رشد است ، رشد آن است که انسان از طریقى برود و به مقصد برسد اما غى آن است که از رسیدن به مقصود باز ماند.
ولى از آنجا که آدم ذاتا پاک و مؤ من بود و در طریق رضاى خدا گام برمیداشت ، و این خطا که بر اثر وسوسه شیطان دامن او را گرفت جنبه استثنائى داشت ، خداوند او را از رحمت خود براى همیشه دور نساخت ، بلکه بعد از این ماجرا پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرا شد و هدایتش کرد (ثم اجتباه به فتاب علیه و هدى ).
آیا آدم مرتکب معصیتى شد؟
گرچه عصیان در عرف امروز معمولا به معنى گناه مى آید ولى در لغت به معنى خارج شدن از اطاعت و فرمان است (اعم از اینکه این فرمان یک فرمان وجوبى باشد یا مستحب ) بنابراین به کار رفتن کلمه عصیان ، لزوما به معنى ترک واجب یا ارتکاب حرام نیست ، بلکه میتواند ترک یک امر مستحب یا ارتکاب مکروه باشد. از این گذشته گاهى امر و نهى جنبه ارشادى دارد، همانند امر و نهى طبیب که به بیمار دستور مى دهد فلان دوا را بخور و از فلان غذاى نامناسب پرهیز کن ، شک نیست که اگر بیمار مخالفت دستور طبیب کند تنها به خود ضرر میزند چرا که ارشاد و راهنمائى طبیب را نادیده گرفته است .
خداوند نیز به آدم فرموده بود از میوه درخت ممنوع مخور که اگر بخورى از بهشت بیرون خواهى رفت و در زمین گرفتار درد و رنج فراوان خواهى شد، او مخالفت این فرمان ارشادى کرد، و نتیجه اش را نیز دید.
این سخن مخصوصا با توجه به اینکه دوران توقف آدم در بهشت دوران آزمایش بود نه دوران تکلیف ، مفهوم روشنترى به خود مى گیرد.
از این گذشته عصیان و گناه گاه جنبه مطلق دارد یعنى براى همه بدون استثناء گناه است ، مانند دروغ گفتن و ظلم کردن و اموال حرام خوردن ، و گاه جنبه نسبى دارد یعنى کارى است ، که اگر از یک نفر سر بزند نه تنها گناه نیست بلکه گاه نسبت به او یک عمل مطلوب و شایسته است ، اما اگر از دیگرى سر بزند با مقایسه به مقام او کار نامناسبى است .
فى المثل براى ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضاى کمک مى شود، شخص کارگرى مزد یک روزش را که گاه چند تومان بیشتر نیست مى دهد، این عمل نسبت به او ایثار و حسنه است و کاملا مطلوب ، اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها این عمل نسبت به او پسندیده نیست بلکه گاه درخور ملامت و مذمت و نکوهش نیز هست ، با اینکه از نظر اصولى نه تنها کار حرامى نکرده بلکه ظاهرا مختصر کمکى نیز به کار خیر نموده است .
این همان است که میگوئیم : حسنات الابرار سیئات المقربین (حسنات نیکان گناهان مقربان است ).
و نیز این همان چیزى است که به عنوان ترک اولى معروف شده است و ما از آن به عنوان «گناه نسبى» یاد میکنیم ، که نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت . در احادیث اسلامى نیز احیانا اطلاق معصیت بر مخالفت مستحبات شده است : در حدیثى از امام باقر ( علیه السلام ) میخوانیم که در باره نمازهاى نافله روزانه فرمود: «اینها همه مستحب است و واجب نیست ...و هر کس آنرا ترک کند معصیت کرده زیرا مستحب است انسان هنگامى که کار خیرى را انجام مى دهد کارش تداوم داشته باشد».
در زمینه این موضوع و سایر مسائل مربوط به آدم و خروج او از بهشت ، در جلد ششم سوره اعراف ذیل آیه 19 به بعد، و در جلد اول ذیل آیه 30 تا 38 بحث کردهایم و نیازى به تکرار نیست .
یا علی مدد.
پایگاه تبیینگران